یاس و آفتابگردونش | ||
خدایا! شاید تو نمیخواستی... شاید حرف های گنده تر از دهانم و وسعم بود... شاید هنوز نرسیدم به جایگاهی که لایق گفتن چونان گفتنی ها و نگفتنی هایی باشم... پ.ن: مطلب پر و پیمونی از دغدغه های -بیشتر اجتماعی- این روزهام نوشته بودم. واقعا براش زحمت کشیدم و از ته دلم بود. خستگیش به تنم موند... خیلی ساده پرید... بدون اینکه سیو بشه. پ.ن2: شاید بعضی از دردها و حرف ها هنوز جای نگفتن دارند... پ.ن3: اگر خدا بخواهد زائریم... خانم فاطمه معصومه (س) دعوتمان کردند انگار... سفری متفاوت تر از همه ی سفرهای بسیارم به دیار پدری... پ.ن4: از آنهمه متنی که پرید، به همین جمله بسنده میکنم که : دلم واقعا، واقعا ظهور میخواهد... پس کی میشود خدایا؟ [ دوشنبه 90/7/4 ] [ 12:23 صبح ] [ آفتابگردون ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |